ثانیه های قطبی زمان-Polar seconds of time
او رفت
در خلوت آغوشي غسل تعميد شود
شايد دستي ديگر جاي دست مرا از بدنش پاك كند و
آمرزيده ي ِ درگاه شيطان گردد
او رفت
تجربه هايش با من را به حراج بگذارد
قلب مشتري در وسوسه سوداگرش به تاراج رود و
بازي ديگري آغاز شود
او رفت مثل باران به خورد زمين
خجالت مي كشيد، از روي بچگي خيانت مي كرد
تحمل نكردنش تنها كاري بود كه در حق خودم كردم
او رفت
تا نباشد زير نگاه ِ پرسشگر من
در كنار ديگري ، نقش ها مي كشد و قصه ها مي سازد
ساده دل هيچ نمي داند، عمر را مي بازد
او رفت
در خاطره اي كه من ، رهگذر جاويد
از بعيد تنهايي ام رها شدم و انجامش
فتح داشته هايش بود و فنا شدن لحظه ها
او رفت
مثل پژواك رنج آهنگي موزون در سكوت
سمفوني ويراني، نت به نت پيچيد
تا صداي ناقوس، آسماني ابري پيش روي خورشيد نقاشي كند
او رفت
سايه شد پشت درختي ، با رسيدن غروب
چرخش زمين رسوايش كرد و چشم هاي آسمان در جستجوي خنده
غرور جنگل را به آتش بردگي كشيد
او رفت
خدا مي داند هشيارهذيان مي گفت
مضطرب داستان مي ساخت و
دلواپس ِ رسوايي با خودش مي جنگيد
او رفت
دور از من و نزديك به كسي كه مي گفت
بيش ترها دوستش خواهد داشت
فكر مي كرد مي ترسم و نمي دانست در تقويم جدايي جستجو مي كردم
او رفت
مثل رويا هاي بزرگش به خوابي عميق
منتظر بيدار شدنش نماندم
بعدها فهميدم در خيالم مرده تا ابد خوابيده
اور فت
هديه اش كردم به آدمي جديد
آخرين حواي تاريخم را، وقت بازگشت به زمين
سوغات ، شيطان بردند تا گرمي عشق از جنس آتش باشد.
Copy bardari ba zekre name shaer : S.Mojtaba.Heydari.M(Erfan)& http://Iranian2net.blogfa.com mojaz mibashad
movafagh bashid
هر آنچه هست و نیست...